فروتن از راننده می خواهد که قبل از حرکت به سوي هتل او را به کنار ساحل دریا ببرد. از رادیوي اتومبیل نواي یک ترانه آذري به گوش می رسد ، اگر چه او هیچ وقت به زبان آذري صحبت نکرده است ، اما آواي واژه ها برایش آشنا است. اتومبیل با عبور از خیابان هاي شهر قدیمی باکو به ساحل دریا نزدیکتر می شود.فروتن شیشه پنجره اتومبیل را کمی پایین می کشد ، نسیم خنکی که از سوي دریا می وزد پوست صورتش را نوازش می دهد.او از راننده می خواهد اتومبیل را متوقف کند ، در را باز می کند و از اتومبیل پیاده می شود و به سوي ساحل قدم برمی دارد ، احساس می کند دارد می دود ، به ساحل که می رسد از کسی سو و جهت ایران را می پرسد.آب تقریبا به زیر زانوهایش رسیده است و نگاهش تا دوردست ها می رود. آنا دختربسیار جوانی بود که در بحبوحه انقلاب مشروطه به همراه فتح االله خان اقبال از باکو به تبریز و از آن جا به تهران مهاجرت کرده بود ، فتح االله خان چند سال قبل تر از جنبش مشروطه خواهان و با توسعه و رونق صنعت نفت در بندر باکو براي اشتغال به آن شهر مهاجرت کرده بود و به تدریج با شروع فعالیت هاي آزادیخواهانه در میان کارگران شاغل در منطقه قفقاز و با آغاز انقلاب به همراه دیگر مشروطه خواهان از منطقه قفقاز به تبریز و از آنجا به تهران عزیمت کرده بودند. فروتن در حالیکه همچنان به آخرین نقطه ایی که در پس امواج کوتاه و بلندي که به سوي ساحل می آمدند ، خیره شده بود با خود می گوید که نکند حسرت دیدار دوباره وطن مثل آرزوي مادربزرگ براي دیدار دوباره زادگاهش ابدي شود. تلفن اتاق چندین بار به صدا در می آید و فروتن با جابه جا شدن بر روي تخت خواب دستش را به طرف گوشی تلفن دراز می کند و آن را کنار گوش خود می گذارد ، صداي دختر جوانی از آن سوي خط شنیده می شود که به زبان انگلیسی خود را مدیرعامل کمپانی نفتی ایی معرفی می کند که فروتن براي آغاز همکاري با آن شرکت در زمینه اکتشافات میادین جدید نفتی از امریکا به آذربایجان سفر کرده است.دخترجوان از فروتن می خواهد که براي شب درضیافت میهمانی که به افتخار ورود او در عمارت مالک کمپانی برپا می شود شرکت کند. اتومبیل در مقابل عمارت باغ توقف می کند و راننده از پشت فرمان خارج می شود و در عقب را براي فروتن باز می کند.بر بالاي پله هاي عمارت مرد سالخورده ایی به همراه دختر جوان قدبلندي منتظر فروتن ایستاده اند ، دختر جوان از پله ها پایین می آید و خود را معرفی می کند ، آیگون ییلماز مدیرعامل و معاون مالک کمپانی که در واقع پدرش می باشد. فروتن با راهنمایی و همراه آیگون از پله هاي عمارت بالا می روند و آیگون در نقش یک مترجم پدرش را معرفی می کند ، فروتن به نشانه احترام به ییلماز پدر ابراز خوشوقتی می کند. مدعوین اکثرا از مقامات ارشد دولتی آذربایجان ، تعدادي از سفراي خارجی مقیم باکو و مدیران کمپانی هاي نفتی هستند. فروتن محو تماشاي معماري زیباي بناي عمارت می شود و از آیگون درباره قدمت بنا می پرسد. آیگون در جواب اشتیاق فروتن تاریخچه مختصري از میراث گرانقدر مادربزرگ پدري اش ارائه می دهد ، و به فروتن پیشنهاد می کند تا قبل از آغاز رسمی مراسم ضیافت به اتفاق هم دیداري از قسمت هاي مختلف عمارت داشته باشند. آیگون علاوه بر برخورداري از چهره زیبا نشان می دهد دختري مبادي آداب و آشنا به پروتکل هاي تشریفات است. در طبقه دوم عمارت آیگون اتاقی را نشان فروتن می دهد که به گفته او اتاق اختصاصی مادربزرگش بوده است که هنوز بعد از سال ها از درگذشت او دکوراسیون اتاق و چیدمان وسایل شخصی اش تغییر نکرده است. فروتن با ورود به اتاق احساس می کند فضا و سلیقه ایی که در چینش لوازم به کار گرفته شده است برایش آشنا است. تصویر پرتره ایی که بر روي یکی از دیوارهاي اتاق قاب شده است توجه فروتن را به خود جلب می کند ، شباهت بسیار زیاد تصویر با آنا او را بر جاي خود میخکوب می کند.
آیگون تقریبا شانه به شانه فروتن قرار می گیرد و می گوید : " تصویر مادربزرگ است ". فروتن نگاهش را به سوي آیگون بر می گرداند و از او می خواهد کمی بیشتر درباره مادربزرگ و خانواده اش صحبت کند ، آیگون که متوجه تغییر حالت در چهره فروتن شده است می گوید : "مادربزرگ علاوه بر دو برادر یک خواهر هم داشته است که با هم دوقلو بوده اند .متاسفانه مادربزرگ از سرنوشت خواهرش بی اطلاع می ماند ، او سال هاي بسیار دور به همراه همسرش که یک مهاجر از تبریز بوده به آن سوي رودخانه ارس مهاجرت می کند و بعدها با روي کار آمدن بلشویک ها و قطع ارتباط و رفت و آمد ها به دو سوي ارس این بی خبري تا پایان عمر مادربزرگ ادامه پیدا می کند ". فروتن دوباره نگاه از روي تصویر بر می دارد و به چهره آیگون خیره می شود ، انگار چهره او هم برایش آشنا به نظر می آید . کسی در بیرون از اتاق با انگشت به روي در چند ضربه ایی می زند و اجازه می گیرد و وارد می شود ، پیش خدمتی است که به اطلاع می رساند مراسم ضیافت میهمانی در شرف آغاز است.آیگون از فروتن می خواهد به اتفاق هم به سوي سرسراي عمارت در طبقه همکف در جایی که بقیه میهمان ها حضور دارند بروند. در حالی که فروتن به دنبال آیگون از اتاق خارج می شود ، نگاهی به تصویر آنا در تلفن همراهش می اندازد و قطره اشکی و لبخندي که او و مادربزرگ آنا به هم می بخشند. مهدي توکلی تبریزي - آبان 139
Comentarios