top of page

زوجهاي سعادتمند (بخش سوم) - دکتر حسین جعفریان

همانطور که گفته شد، خیلی اهمیت دارد که وقتی نوبت به دیگري رسید، سعی نکند، درباره حرفهایی که همسرش در دو دقـیـقـه گذشته اظهار داشته صحبتی بکند یا از حرف هاي او انتقاد و یا آنها را تأیید و یا اصلاح بکند. ولی اگر احساس میکند که بـایـد بـه گفتههاي همسرش پاسخ بدهد ،به یاد داشته باشد که پاسخ او را طوري بدهد که همسرش آزرده خاطر نشود. جا دارد که فـرمـوده دالایی لاما را در این مورد به خاطر بیاوریم که ما باید همواره نظر و عقیده خود را صادقانه بیان کنیم. ولی این حقیقت را به نحـوي بیان کنیم که بیان آن، دیگري را آزرده خاطر نکند. یک اصل مهم درباره آنست که: زوج هاي سعادتمند در بحث و گفتگویشان کمتر کلمه تو را بکار میبرند و بیـشـتـر تاکیدشان روي کلمه من میباشد. مقصودمان در اینجا همانطور که ذکر خواهد شد، خودخواهی و منم کردن و بی تـوجـهـی بـه خواست همسر نیست. بلکه با بکارنگرفتن( تو) سعی میکنیم تا لحن ما حالت پرخاشگري و سرزنش و حمله به دیگري پیدا نکنـد. مثلا به جاي اینکه بگوییم (تو همیشه دیر به خانه میایی) میگوییم ( من دلم می خواست تو کارهایت را طوري انجام بدهی که هـر روز کمی زودتر به خانه بیایی) و یا به جاي آنکه بگوییم (تو هیچ وقت از آرایش من تعریف نمی کنی) میگوییم (خیلی دلم میخواست بدانم آیا از آرایش من خوشت میآید). بهجاي آنکه بگوییم (تو بد خلق و غرغرو هستی) میگوییم (من احساس میکنم کـه تـو از چیزي ناراحت هستی) و یا به جاي (تو همه اش از کار من ایراد میگیري ) میگوییم (من فکر میکنم تو با راه حل من موافق نیستی). به جاي (امروز تو خیلی بد خلق هستی) میگوییم (من احساس میکنم که امروز کارت خیلی سخت بوده) و یا (عصبانیت تو در ارتباط با من است؟). به جاي اینکه بگوییم تو به من توهین میکنی بگوییم (من احساس میکنم که با این حرف به من اهانت مـیـشـود). مقصود از آوردن این مثالهاي ساده، توجه به این واقعیت است که وقتی، ما با همسرمان بر سر مطلبی گفتگو میکنیم، بحث ما با بـه کار گرفتن لفظ (تو) حالت سرزنش و حمله به خودش میگیرد و در آن صورت همسر ما مجبور است که یا روش حمله متقـابـل را اتخاد کند و یا حالت دفاعی به خودش بگیرد. در آن صورت او دیگر در گفتگو را میبندد و به اصطلاح قهر می کند. کـه در آن صورت این امر به قطع گفتگو و تشدید اختلاف دامن میزند. در اینجا لازم به یادآوري است که قهر کردن و حرف نزدن روش بسیار مخربی در رابطه زن و مرد و عملی ناپخته و کودکانه است. قهرکردن حاوي لااقل دو پیام است. پیام اول اینکه (تو کارت اشتباه بوده و من با کم محلی و کنار کشیدن خودم میخواهم تو را مجازات کنم. که این عمل یعنی مجازات کردن دیگران به هر نـحـوي کـه باشد. عملی و پرخاشگرانه است و طرف را جري تر میسازد. (این روش یعنی قهر کردن را گاهی متأسفانه برخی مادرها نیز به عنوان روشی در تربیت فرزندانشان بکار میگیرند. مثلا: وقتی فرزندشان کاري را مطابق میل آنها انجام نداد یا با نگاه سرد و بی مهر خود او را مجازات میکنند و یا از آن بدتر، دو سه روز با او صحبت نمی کنند. اصطلاح رساي ( ) در زبان آلمانی ابعاد آزار دهنده این پدیده را بهتر نشان میدهد و این عمل متاسفانه تاثیر بسیار مخربی بر روحیه کودکان( و بزرگسالان) دارد و آنها را خشمگین و غمزده می کند. پیام دوم قهرکردن و یا و به اصطلاح (برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر) این است که تو اشتباه کـرده اي و گناهکاري و براي اینکه من تو را ببخشم، باید بیایی و از من عذرخواهی کنی و مرا دوست بداري. از نظر روانشناسی قهرکردن بیشتر مختص افراد مهرطلب و محرومیت عاطفی کشیده میباشد. متاسفانه این نوع واکنش، به جاي جلب مهربانی و توجه دیگران، طـرف مقابل را عصبانی و قهرکننده را بیش از پیش طرد و تنها میکند. حالا برگردیم سر مطلب زوج مثالی بالا، هر کدام 15 بار به ترتیبی که ذکر شد، حرف دلشان را به گوش همدیـگـر میرسانند و بعد از اتمام دیالوگ هر کدام به دنبال کار روزانه خود میروند. بعدا یعنی به هنگام صرف شام و یا صبحانه، درباره محتواي دیالوگ دیروزشان صحبت نمی کنند و یا سر هر موقعیتی به آن برنمیگردند. میدانیم که یکی از هدف هاي آن است که، زن و یا مرد براي یک بار هم که شده احساس کند که همسر من به حرفهاي که شاید مدتهاست روي دلم تلنبار شده و یا آنچه که مدتهاست می خواهم به او بگویم،گوش می دهد. زوج هایی که با موفقیت این دیالوگ را انجام می دهند، بعد از گفت و شنیدشان مهربانانه همدیگر را در آغوش میگیرند و از این طریق احساس رضامندي و آرامش خودشان را نشان میدهند. حالا اگر بین خوانندگان محترم این سطور کسانی هستند که به این روش بدیده تردید نگاه میکنند و معتقد هستند که این روش خیلی سانتیمانتال و دور از واقعیت است و یا براي ما شرقی ها ساخته نشده، باید به آنها نوید داد که این روش در مورد همه زوجها، اعم از نژاد و مذهب و میزان ثروت ویا دانش آنها، روشی مثبت و بسیار مؤثر در نزدیک تر شدن دلها به همدیگر و شیوه اي موفقیـت آمـیـز در رفـع اختلافات زناشویی میباشد و یقینا به امتحان آن می ارزد. از که بگذریم، زوجهاي سعادتمند براي رسیدن به صمیمیت و اوقات خوش، بیشتر با یکدیگر همدلی(خود را به جاي دیگري گذاشتن) نشان میدهند و سعی میکنند خاطر همسرشان را شاد کنند. یعنی مثلا: اگر میدانند که همسرشان، فـلان غـذا را دوست میدارد و یا دلش می خواهد که همیشه ترشی سر سفره باشد، نا گفته آرزوي او را برآورده میکنند. اگر او از هسته لیمو تـرش خوشش نمی آید، قبل از کشیدن غذا آن را بیرون می آورند و این یعنی همدلی و به خواست دیگري اهمیت دادن. بـه هـمـیـن سادگی... خانم کتایون میگوید: آخر هفته براي من و خانواده ام زهر شده بود و دلیلش را این طوري بیان میکند: جمعه گذشته همسرم مدتی با خواهرش تلفنی صحبت کرد و در پایان گفتگویشان شنیدم که به خواهرش گفت: کتایون هم سلام میرساند و من از این حـرف او خیلی ناراحت شدم و به او پرخاش کردم: که تو از کیسه خلیفه می بخشی؟ من کی گفتم به او سلام برسان؟ این حرف من خیلی به همسرم برخورد و چهره اش درهم و غمگین شد و بگو مگوي ما تا دیر وقت طول کشید. بچه ها عصبانی شده و رفتند تـوي جـا. دراین میان غذا سرد شده بود و من هم میلی به غذا نداشتم و رفتم روي کاناپه دراز کشیدم. نه تنها خیلی بد خوابیدم، بلکه رگـهـاي گردنم هم به درد آمد.... ماجرا از این قرار است که: کتایون چند سالی هست که با خواهرشوهرش آبشان در یک جونمیرود.کتایون میگوید: سه سال پیش که پدرم فوت کرد، درست 7 ماه بعد از آن خواهرشوهرم تلفن کرد و به من تسلیت گفت. این رفتار او خیلی به من بر خورد و از آن زمان تا حالا رابطه مان را با او قطع کردهام. چون فکر میکنم که او با این کارش به من بی احترامی کردهاست و میدانم که همسـرم از این کار خیلی ناراحت است.... خوب که دقت کنیم متوجه میشویم: چگونه کتایون آرامش آخر هفته خود و خانواده اش را به خاطر چنین مسئله پیش پا افتاده اي به هم زده است. اگر کمی روي این مورد تعمق کنیم، در می یابیم که: اولآ سه سال از این مسئله گذشته است و یا شاید آن زمان خواهرشوهر کتایون در سفر بوده است . شاید به دلیلی از فوت پدر او خبر نداشته است و یا ممکن است ، جمعه گذشته خواهرشوهر کتایون در پایان صحبت تلفنی خودشان از برادرش جویاي احوال کتایون و بچه ها شده باشد و احتمالا گفته ( به کتایون سلام برسان) و او هم در جواب خواهرش گفته،کتایون هم سلام میرساند. کتایون میگوید بعد از اینکه من اعتراض کردم، چهره همسرم درهم شد. یعنی: کتایون اصلا متوجه این امر نشده است که همسرش از صحبت با خواهرش خیلی خوشحال و چهره اش باز شده است. یعنی: او به شادي و دلخوشی همسرش کمترین اهمیتی نمی دهد. (عدم همدلی و تفاهم). کتایون همه این احتمالات بالا را در نظر نمی گیرد و فقط به فکر کدورت سه سال پیش خودش میباشد و نتیجه آنکه آخر هفته او و خانواده اش به تلخی و غم سپري میشود و حال آنکه اگر کتایون ضمن تلفن کردن همسرش با خواهر خودش به اشـارتـی بـه او میرساند که " خیلی خوشحالم که داري بعد از مدتی با خواهرت حرف می زنی و دلت باز میشود" و یا در میان صحبت گوشی را از همسرش میگرفت و با خواهرشوهرش چند کلمه صحبت میکرد و از این طریق در خوشحالی همسرش سهیم میشد و یا دست کـم به همسرش میگفت: از قول من به خواهرت سلام برسان. یقینا بلاي خشونت و رنجیدگی از سر خانواده دور میشد و آخر هفته آنها به شادمانی و خوشی برگزار میشد و او مجبور نمی شد تنها روي کاناپه بخوابد..... آنچه که باعث پایداري و سعادت زندگی زناشوئی میشود، احساس، دلبستگی، همدلی و یگانگی بین زن و مرد میباشد. همانـکـه در لاتین به آن ( ) می گوییم. به عبارت دیگر ارکان اصلی زندگی شادمانه زناشویی بر پایه احترام و اعتماد متقابل میباشد. وقتی در رابطه بین زن و شوهر احترام و اعتماد متقابل حاکم باشد، احساس همدلی و یگانگی و به دنبال آن عشق، پدیدارمیشود. براي ایجاد و تثبیت این خاطر امن و آسوده همانطور که پیش از این ذکر شد باید زن و مرد مدت زمان زیادي صادقانه با همدیگر در دیالوگ و گفت و شنید باشند و عقایـد و نقطه نظرهاي همدیگر را بدانند و به گفته سهراب سپهري دانه هاي دلشان را به هم نشان دهند. (من اناري را میکنم دانه به دل میگویم، خوب بود این مردم دانه هاي دلشان پیدا بود.) خوشبختانه ما در عصري زندگی میکنیم که معیارهاي ازدواج تغییر کرده است و مرد دیگر نان آور خانواده نیست. اقابالاسر هم نیست. خداي روي زمین هم نیست. باید دقت کنیم و منتهاي سعی خودمان را بکار بگیریم تا کلمه همسري در روابط مرد و زن حقیقتا حاکم باشد. چراکه هرگاه مرد و یا زن به هر دلیلی خودش را بهتر و یا بالاتر از همسرش بداند، آن وقت این ازدواج مثل بار کـجـی است که سرانجام به منزل نمی رسد و بدتر از همه سبب نفاق و برتري جویی و رقابت میشود. زیرا وقتی مثلا شوهر به خاطر اینکـه بار عمده تامین خانواده بر دوش اوست و یا درآمدش از همسرش بیشتر است، توقع و انتظار زیادتر و یا بیجایی داشته باشد و بخواهد از این طریق تسلط و تحکم خودش را نشان بدهد. همسر او هم از راه دیگري دست به این کار، یعنی برتري جویی و کنترل میزنـد. براي مثال وقتی شوهري با گفتن اینکه: من لیسانسیه هستم و تو فقط دیپلم داري، بخواهد برتري خودش را به زنش نشان بدهد، او هم خانواده خود را که همه شغل دانشگاهی دارند و یا از قبیله ندارالتجار هستند به رخ او میکشد و در نهایت برتري جوئی و رقـابـت که عاقبت آن دشمنی و کینه توزي است زندگی آنها را از هم میپاشد. این رقابت و سلطه جویی به همه ارکان و جنبه هاي زندگـی آنها راه پیدا میکند. وقتی به این بازي فرساینده و مخرب قدرت طلبی در بین زن و شوهر نگاه کنیم میبینیم که مثلآ شوهر که خود را آقابالاسر و نان آور خانواده میداند، به خودش حق میدهد که جمعه ها تمام روز با دوستانش بسر ببرد و همسرش باید کارهاي خانه را انجام بدهد و از بچه ها نگاهداري کند. در عوض وقتی او میل معاشقه با همسرش دارد، همسر او سردرد و یا بیداربودن بچه هـا را بهانه میکند و از این طریق، امتناع خود را، نوعی وسیله ابراز قدرت در برابر برتري جویی همسرش بکار میگیرد تا بـه شـوهـرش درسی بدهد و به طریقی از او انتقام بگیرد و این بازي فرساینده ممکن است به اشکال مختلف خودش را نشان بـدهـد و تـوان و آسایش خانواده را بگیرد. راه دیگر رسیدن به هارمونی و سعادت بین زن و مرد اقرار به خطا و پوزش طلبی میباشد. مثلا اگر مردي در یک مهمانی به خـیـال خودش خواست شوخیی بکند و از دست پخت خانم صاحبخانه ستایش کرد و بعکس به آشپزي خانم خودش طعنه زد و هـمـسـرش آزرده شد، هیچ کاري بجز معذرت خواهی صادقانه نمیتواند دل او را به دست بیاورد. خیلی مردها در چنین مواردي به جاي ایـنـکـه بگویند: عزیزم حق با تو است و من صمیمانه بابت حرف نسنجیده اي که زدم از تو معذرت می خواهم، مثلا می گویند: تو هم کـه خیلی زودرنجی و یا تو شوخی نمی فهمی. این گفته ها باعث بیشتر آزرده شدن همسرشان میشود و به اصطلاح نمک روي زخم آنها می پاشد. اینگونه رفتار یعنی تحقیر همسر پیش دیگران، گاهی حکایت از مشکل عمیقتر روانی ایندسته از مردان میکند و در بسیاري از موارد دیگر ارتباطات اجتماعی نیز پیدا و تکرار می شود و حکایت از احساس گناه و یا شخصیت مهرطلب آنها میکند. ایـن افـراد همیشه در پی جلب توجه خانمها (خود را پیش آنها عزیز کردن) میباشند. باید دانست که همسر و بسیاري اوقـات فـرزنـدان افـراد مهرطلب همواره بار سنگینی بر دوش میکشند. مسئله دیگري که مانع سعادت زن و شوهر میشود، دخالت دادن فرزندان در رفع و حل و فصل مشکلات خودشان میباشد. ملیحه زن 45 ساله اي است که با همسر و دو فرزندش 17و 15 ساله زندگی میکند. او مدتهاست که با همسرش از جمله بـر سـر مسائل مالی اختلاف دارد و بچه ها از اختلافات آن دو به تنگ آمده اند. به طوري که پسر 17 ساله آنها غالبا پیش دوستانش می خوابد و از درسهایش عقب افتاده و وقتی هم که خانه است میل ندارد که با پدر و مادرش غذا بخورد و سر شام بشقابش را بـر میدارد و میرود در اطاقش. دیروز وقتی ملیحه خبردار شده که همسرش بدون مشورت با او اتومبیل جدیدي خریده است، به قول خودش دیگر کاسه صـبـرش لبریز شده و دعواي آنها به شدت بالا میگیرد. ملیحه بچه ها را به سر میز می خواند و در حضور آنها دعوا و جنجال را با همـسـرش ادامه می دهد و دلیل شرکت دادن بچه ها در مجادله خود و همسرش را آگاه کردن بچه ها از اختلاف او با پدرشان میداند. بعـد از اینکه اختلاف و گفتگو بالا میگیرد و ملیحه راه کار را در جدایی خود و همسرش میبیند و همسرش هم او را به ترك خانواده تهدید میکند، پسر آنها به حمایت از مادر با پدرش وارد گفتگو میشود و بعد از اینکه خواهرش گریه کنان به اطاق خودش میرود، با عصبانیت و خشونت موقع خارج شدن از اطاق طوري به درب حمله میکند که دستش به شدت آسیب میبیند و باید در بیمارستان مورد مداوا قرار بگیرد. از آن روز بین پدر و پسر شکر آب است و هر دو رنج میبرند... وقتی کمی با دقت به این اختلاف نگاه کنیم، میبینیم که اختلاف این زن و شوهر بر سر جنگ قدرت است. چون شوهر ملیحه درآمد بیشتري دارد، به خودش حق می دهد که اتومبیل تازه اي بخرد و ملیحه که چند ماهی است اطاق خوابش را از همسرش جدا کرده، از بابت خرید اتومبیل ناراحت است و احساس بیقدرتی میکند. او با این کار، همسر خود را در تنگنا قرار داده و از این طریق از او انتقام میگیرد و نتیجه احساس قدرت میکند. درنتیجه این جنگ قدرت، خشمگین ترشدن زن و شوهر و بالا گرفتن آتش اختلاف و سرایت آن به زندگی بچه ها میباشد. این جنگ همچنان ادامه پیدا میکند. حالا همسر ملیحه یک هفته با دوستانش به جزایر قناري سفر میکند. (قدرت نمایی، یعنی من پول بیشتري در میاورم و هر کار که دلم بخواهد انجام میدهم). در مقابل ملیحه سعی میکند که توجه بچه ها را به پشتیبانی از خودش جلب کند و در جلسه کذایی آنها را بر علیه پدرشان میشوراند که این هم نوعی نمایش قـدرت از طرف ملیحه میباشد. نتیجه دعوا و سردي و بی مهري حاکم بر خانواده آن است که دختر 15 ساله آنها که ازخانواده اش هیچ دلخوشی ندارد و دچار خشم و ترس شده، براي دست یافتن مهربانی و دلخوشی به پسري که چند سال از او بزرگتر است پناه می برد و خانواده را دچار مشکلات بیشتري میکند. پسر 17 ساله که مجبور شده تا در این اختلاف طرف یکی را بگیرد، تصمیم میگیرد تا از مادرش حمایت کند و از اینکه با ایـن کـار پدرش را آزرده خاطر کرده دچار ( ) و احساس گناه میشود و خشمش را با آسیب رساند ه ن ب خودش فروکش میکند.... آنچه که سرگذشت ملیحه به ما می آموزد این است که: ما باید فرزندانمان را از دخالت در حل مشکلات خودمان به دور نگه داریم و آنها را در تنگناي جانبداري از مادر و یا پدر قرار ندهیم و آگاه باشیم که ادعاي برخی ازپدر ویا مادرها که "ما با فرزندانمان روراست هستیم و آنها را از همه امور زندگی خودمان با خبر میکنیم و آنها را در جریان اختلافات خودمان قرار میدهیم" ، ترفندي است براي جلب توجه و طرفداري آنها از خودشان و نهایتا کلاه شرعی بر سر شخصیت مهرطلب و یا حق بجانب آنها میباشد.

Comments


bottom of page