top of page

حق حبس - مهدي توکلی تبریزي

تنها مکانی که بعد از سال ها فراغت از تحصیل دانشجویان دانشگاه پونا می توانستند همدیگر را ببینند ، کانون دانش آموختگان دانشگاه هاي شبه قاره هند بود که هر از چند گاهی به مناسبت هاي گوناگون آن جا دور هم جمع می شدند و دیداري تازه می کردند.کانون در کنار این گردهمایی ها سعی می کرد خدماتی هم به اعضایش ارائه دهد. این خدمات هم با کمک و استفاده از تجربه و تخصص خود اعضاء به یکدیگر انجام می شد.به عنوان مثال من که در حال حاضر وکیل دادگستـري بـودم ارائـه مشاوره حقوقی به اعضاء و خانواده هایشان را متقبل شده بودم. هفته گذشته تماسی از سوي کانون با منشی دفترم برقرار شـد که بواسطه آن یکی از اعضاء را براي مشاوره حقوقی معرفی کرده بودند. نام فربد شکیبا مرا به سال هاي تحصیل در هند می برد ، زمانی که هر دو در دانشگاه پونا دانشجو بودیم البته با فاصله دو سال از یکدیگر ، به عبارتی دیگر سالی که من وارد دانشگاه شدم او سال سوم تحصیلش را در رشته بازرگانی آغاز می کرد.به مـرور زمان متوجه شدم او در کنار تحصیل دستی هم در فعالیت هاي سیاسی در دانشگاه دارد.او یکی از اعضاء فعال اتحادیه انجمـن هاي اسلامی دانشجویان شبه قاره هند بود ، از نظر اخلاقی بسیار محجوب، متواضع و داراي سلامت نفس بود و این صـفـات پسندیده اش مورد تأیید همه دانشجویان ایرانی و حتی غیر ایرانی دانشگاه که او را از نزدیک می شناختند بود. حالا امروز تا دقایق دیگر من در دفتر وکالتم پذیراي او بودم و کنجکاو از اینکه چه مشکلی براي هم دانشگاهی ام پیش آمـده که نیاز به مشاوره پیدا کرده است؟ در همین اثنا بود که منشی دفتر حضور فربد شکیبا را اعلام کرد و مـن بـه احـتـرام بـه استقبالش رفتم و او را به اتاقم دعوت کردم.در نگاه اول خستگی و استیصال از چهره اش نمایان بود.بعد از سلام و تـعـارفـات معمول و یادآوري و ذکر خاطرات دوران تحصیل به او گفتم با افتخار در خدمتش هستم تا شاید بتوانم راهنمایـی بـراي حـل مشکلش باشم. او همچنان به مانند سال هاي دانشجویی اش مأخوذ به حیا بود اما بالاخره بعد از مقدمات مختصري گفت : " در حدود یک سالی میشه که به اصرار همسرم و خانواده ش تو یکی از دفاتر ثبت ازدواج بصورت رسمی به عقد هم در اومدیم ، اما هنوز مراسم ازدواج برگزار نشده و به منزل مشترکمون نرفتیم و اون حالا مهریه ش رو به اجراء گذاشته و طلب نفقه ایـام بعد از عقد خود رو کرده ". از فربد پرسیدم : "مهریه همسرتون عندالمطالبه بوده یا عندالاستطاعه؟ - : " عندالمطالبه به تعداد 500 سکه تمام". - : " جناب شکیبا به نظر خودتون علت اقدام همسرتون به اینکار چی می تونه باشه؟". - : "واالله ظاهرا بهانه ش اینه که می گه تو قول داده بودي که آپارتمانی در تهران براي سکونت تهیه کنی." - : " خب ، الان مشکل چیه؟ آیا شما خلف وعده کردین؟ ". - : " حقیقتش پدرم به خاطر تصادف شدید منجر به جراحی که در شهرستان داشته متاسفانه مدتیه که زمینگیر شده و من باید نزدیک خانواده م باشم." - : " خیلی متاسفم از این بابت ." - : " اما جناب صدر سؤالی که براي من پیش اومده این مطالبه نفقه اییه که همسرم داره، با توجه به این که مراسم ازدواج و زفافی صورت نگرفته و ما وارد منزل مشترکمون نشدیم آیا وجاهت قانونی داره؟" - : " ببینید جناب شکیبا همسر شما با استناد به ماده قانونی به نام " حق حبس " که اتفاقا شرعی هم هست می تونه بـعـد از جاري شدن خطبه عقد طلب مهریه عندالمطالبه خود رو داشته باشه و تا زمانیکه تمام مهریه مستهلک نشه از تمکیـن عـام و خاص نسبت به شما سرباز بزنه و علاوه بر این نفقه ایامی رو که در همین مدت در منزل پدري خود اقامت داره از شما دریافت کنه.اما توصیه من به جنابعالی اینه که سعی کنید ایشون رو از طریق گفتگو و با پا درمیونیه بزرگترها براي کاهش تنش و انصراف از ادامه این پروسه حقوقی متقاعد کنید. در غیر اینصورت شما می تونید دادخواست اعسار از پرداخت یک جاي مهریـه بدید و قاضی دادگاه با توجه به شهادت شهودي که شما باید معرفی کنید مهریه همسرتون رو با در نظر گرفتن شرایط مالی و درآمد شما تقسیط کرده و همچنین با نظر کارشناسان دادگستري مبلغی هم باید ماهانه به عنوان نفقه با توجه به شرایط و شأن همسرتون پرداخت کنید و اما در نهایت حق طلاق رو هم اگه شما به همسرتون واگذار نکرده باشید با شما خواهد بود." بعد از صحبت هاي من ، فربد شکیبا آهی کشید و نگاهش را به پایین انداخت و من هم براي اینکه به او دلگرمی داده بـاشـم گفتم : " خدا بزرگه ، انشاءاالله با قدرت بیانی که من از شما سراغ دارم این مسائل را شما می تونید از طریق گفتگو با همسرتون حل و فصل کنید، علاوه بر این من هم در تمامی مراحل در خدمت و کنار شما هستم." فربد شکیبا بعد از پایان جمله من با لبخندي تلخ که روي صورتش نشسته بود از راهنمایی من تشکر و قدردانی کرد و اجـازه مرخص شدن خواست و من هم او را تا درب خروجی دفتر مشایعت کردم و به او گفتم حتما مرا در جریان اقداماتش قرار بدهد. و او رفت تا این بار سیاست و تدبیر را در کشاکش زندگی خود تجربه کند.


bottom of page