top of page

خود شیفتگی - (بخش دوم) - دکتر حسین جعفریان

قبل از ادامه گفتگو در باره خود شیفتگی، اجازه بدهید تا به سوالاتی که از طرف برخی از دوستان مطرح شده تا حد امکان پاسخ بدهیم. - دوستی نوشته اند: نقش شغال در داستان مولانا و ارتباط آن با خودشیفتگی چیست؟ - داستان رفتن شغال در خم رنگ که در دفتر سوم مثنوي ذکر شده است، حکایت از آن دسته از مردمان دارد که اسیر خودناباوري میباشند و همواره خود را دست کم میگیرند. به عبارت دیگر شغال نماینده افراد خود شیفته اي میباشد که خودشان را آنطورکه واقعا هستند، قبول ندارند و پیوسته بر آن سرند که با رنگ هاي تعلقات و ارزشهاي اعتباري جامعه خود را طور بهتري جلوه بدهند و به دیگران بقبولانند تا اعجاب و تحسین آنها را برانگیزند و رنگ هاي سرخ و زرد و آبی، نماینده الگو هاي برتري و ارزشهاي اعتباري جامعه، مثل شغل و مقام و همسر و متعلق بودن به خانواده اشرافی و سرشناس، متمول بودن، داشتن ثروت زیاد و یا داشتن افراد خانواده و یا فرزندان موفق و یا داشتن اندام موزون و چهره زیبا میباشند. در نظر فرد خودشیفته، درخشش این رنگها، سبب خیره شدن چشمهاي دیگران و ستایش و احترام و در نهایت بالا بردن ارزش و اعتبار اجتماعی آنها میشود. که در حقیقت نوعی جبران خود کم بینی می باشد. ولی این روش مقابله با احساس حقارت و خود کم بینی غالبا بی نتیجه میماند و یا اثر آن فقط مدت زمان کوتاهی دوام دارد و دیر یا زود دیگران متوجه این طبل تو خالی میشوند و مکر و حیله آنها آشکار میشود و در این میان افراد خودشیفته که به خاطر پنهان نگاه داشتن احساس ترس و سعی در ادامه نقش قهرمانی و برتر بودن خود از دیگران ، مجبور به نقش عوض کردن مدام میباشند، کم کم نیرو و آرامش خود را در این راه از دست میدهند و دچار افسردگی و یا ترس میشوند. این افراد که آسوده خاطر و آرام می نمایند ، در واقع دچار اضطراب زیادي میباشند و آرامش آنها ، واقعی نیست بلکه نوعی خستگی و خمودگی و کم توانی میباشد . در داستان فوق خود بزرگ بینی شغال مانع از آنست که او خودش را همسان و همردیف شغالهاي دیگر بداند. بلکه در دلش سوداي طاووس خوشرنگ بودن را میپروراند تا دیگران روي او حساب کنند و پرها و رنگ هاي زیباي او را ستایش کنند و به همین دلیل ساعتی را در خم رنگ درنگ میکند و همینکه پوست و موي او اندکی رنگا رنگ شدند، از خم رنگ یکسره میرود سراغ شغالهاي دیگر تا ستایش و حسادت آنها را بر انگیزاند . غافل از اینکه بعد از اندك ریزش باران و تابش خورشید، رنگ هاي او از بین میروند و همه رشته هاي او پنبه شده و آرزوي طاووس شدن، او را به تنهایی و انزوا میکشاند. شغالی که میخواهد خودش را به شکل طاووس در آورد، مترادف انسان از خود بیگانه اي است، که نقابی بر چهره دارد ( )، او در رویایش همیشه یک انسان دیگري است. مثلا: قهرمان فوتبال یا بهترین آوازه خوان، بهترین نوازنده، زیباترین هنرپیشه و خلاصه، کسی که دیگران به او با چشم حسرت و تعجب و تحسین نگاه کنند و مصداق آنها : اي زمین بر قامت رعنا نگر زیر پاي کیستی بالا نگر در شرایط عادي ما به تواناییهاي خود آگاه هستیم و از داشتن آنها احساس رضایت و خشنودي میکنیم، و همچنین کمبودها و ناتواناییهاي خود را میشناسیم و آنها را میپذیریم و اگر لازم باشد به دنبال فراگیري و یا برطرف کردن آن کمبودها میرویم بی آنکه خودمان را حقیر و یا کمتر از دیگران بدانیم، تنها در مورد خودشیفتگی است که ما می خواهیم از همه داناتر و بهتر و به همه مهارت ها مجهز باشیم تا خودمان را یک سر و گردن از دیگران بهتر و بالاتر و در همه امور سرآمد بدانیم. تنها و تنها به خاطر تحسین و اعجاب و تایید دیگران. باید به این مطلب توجه داشته باشیم که آرزوي تحسین و ستایش و کف زدن و در مرکز توجه دیگران قرار گرفتن همه و همه یک هدف و یا یک آرزوي مشترك میباشند و آن خواست (دوستم بدار ) میباشد. یعنی فرد خودشیفته به هزاران نقش متوسل میشود تا احساس( انسان مهم و دوست داشتنی بودن ) را در دیگران ایجاد و تقویت کند. همانطور که پیش از این هم ذکر شد، همه این ترفند ها و تلاشها و نمایش قدرت و میل به برتري بر دیگران یک فریاد (دوستم بدار ) میباشد. فریادي که شاید از اوایل زندگی در گلوي آنها در حبس مانده است. در اینجا بی مناسبت نیست که از شعر گویا و زیباي فریدون مشیري یاد کنیم. دوست دارم را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بري خانه دشمن،که فشانی بر دوست راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست. همینطور مولانا در داستان نحوي و کشتیبان احوال فرد خودشیفته اي را ترسیم میکند که با تفرعن و خود بزرگ بینی و تفاخر به دانش تقلیدي خود (علم صرف و نحو عربی ) سعی میکند تا برتري خود را به مرد کشتیبان نشان بدهد و او را به ستایش وادارد. روزي شخص متفرعنی که از علم صرف و نحو بهره اي داشت و آن را وسیله مفاخرت و مهم بودن خودش میدانست، سوار بر کشتی اي شد و با همان لحن متکبرانه عاقل اندر سفیه رو به کشتیبان (کشتی هاي آن زمان و اینجا مراد کارگر زحمت کش ساده است) کرد و پرسید : آیا از علم صرف ونحو چیزي میدانی؟مرد ساده و شاید بی سواد گفت : خیر. مرد متکبر به او گفت : پس نصف عمرت به هدر رفته. آن کارگر بیچاره غمگین و دلشکسته شد. از قضا کشتی دچار طوفان شد و بیم غرق شدن آن میرفت.کشتیبان از مرد دانشمند علم صرف و نحو پرسید : شنا بلدي؟ گفت : خیر. گفت : پس همه عمرت فنا شد. در آخر مولانا به ما هشدار میدهد که براي رهایی از مهالک زندگی، باید خودپسندي و منیت ها را محو کرد . آن یکی نحوي به کشتی در نشست رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست گفت:هیچ از نحو خواندي؟گفت:لا گفت: نیم عمر تو شد در فنا دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب لیک آن دم کرد خامش از جواب باد کشتی را به گردابی فکند گفت کشتیبان بدان نحوي بلند هیچ دانی آشنا کردن بگو گفت نی اي خوش جواب خوب رو گفت کل عمرت اي نحوي فناست زانک کشتی غرق این گردابهاست محو می باید نه نحو اینجا بدان گر تو محوي بی خطر در آب ران... - دوست دیگري میپرسند : آیا همه سیاستمداران و یا صاحبان مناسب خودشیفته هستند؟ - خیر. یقینا هرکس که به سیاست رو میکند و یا در علم و هنر به مقامی میرسد، خودشیفته نیست و همه افراد خودشیفته الزاما به دنبال سیاست و یا علم و هنر نمی روند. ولی خودشیفتگی به شرحی که گذشت ممکن است در همه اقشار جامعه پدیدار بشود. - دوست دیگري میپرسند : آیا هر کس ازدواج نکند، انسان خودشیفته اي میباشد؟ - جواب قطعا خیر میباشد. بسیاري از افراد به دلایل زیادي از جمله : عقاید شخصی، شرایط زندگی، مسایل و مشکلات مالی و یا اولویت هاي دیگر، ازدواج نمیکنند. ولی اکثر مواقع از روابط دوستانه و عاشقانه برخوردار میباشند. بعکس همانطور که مکرر گفته شد، افراد خودشیفته توانایی دلدادن و عاشق شدن را ندارند و به اصطلاح ( ) میباشند،که در مورد افراد مجرد و کسانیکه به تنهایی زندگی میکنند صادق نیست. - دوستی با اشاره به بعضی از اشعار حافظ و سعدي از جمله : شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش (حافظ) و یا کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند (حافظ) همچنین. 43 ذکر جمیل سعدي که در افواه عوام افتاده وصیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب حدیثش که همچون شکر میخورند ....

پرسیده اند. آیا آنها با این تفاسیر خودشیفته میباشند؟ - در جواب این دوست ارجمند بهتر است که مرور دوباره اي بر خصوصیات افراد خودشیفته بکنیم تا بتوانیم با ارائه شاهد مثال از زبان و دیوان خواجه به این پرسش پاسخ بدهیم. از بارزترین صفات افراد خودشیفته عدم توانایی به دلدادگی و عاشقی میباشد. آنها نمیتوانند دیگران را عمیقا دوست بدارند. زیرا که احساس خودباوري و خوددوستی در آنها از میان رفته است و یا تقویت و گسترش نیافته است تا بتوانند آن را به دیگري انتقال بدهند. و حال آنکه غزلیات حافظ یکسره پیام عشق و عاشقی است. او عاشقی را مقصود و مراد آفرینش میداند. عاشق شو ار نه روزي کار جهان سرآید نا خوانده نقش مقصود از کار گاه هستی هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما از صداي سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاري که در این گنبد دوار بماند و یا گویاتر از همه اشارت او به افراد خودبین میباشد که: اي که دایم به خویش مغروري گر تو را عشق نیست معذوري با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی و مراد او از عاشقی، تنها عشق هاي آسمانی نیست : فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را اگر آن ترك شیرازي به دست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمر قند و بخارا را خودبزرگ بینی و به دنبال نام و مقام رفتن براي جبران احساس خود کم بینی از خصوصیت دیگر افراد خود شیفته میباشد. فکر خود و راي خود در عالم رندي نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروري کرد از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است خودبینی و عدم همدلی ( ) با دیگران یکی دیگر از صفات افراد خود شیفته میباشد. این افراد همیشه در پی منافع خود هستند و رابطه آنها با دیگران بر محور سوء استفاده و بهره کشی دور میزند. آنها در میان جمع تنها هستند و توانایی دوستی و دلبستگی ندارند و در جمع بودن آنها به خاطر تنهایی ویا از سر مصلحت اندیشی میباشد. آنها دلشان با دیگران نیست. حال باید بیاوریم که خواجه بزرگ می فرماید : دو یار زیرك و از باده کهن دو منی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی من این مقام به دنیا و آخرت ندهم اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی ویا: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا و او خودبینی و خودشیفتگی را نوعی الحاد میداند. فکر خود و راي خود در عالم رندي نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی افراد خودشیفته فاقد مهر و شفقت به دیگران میباشند. رفتار آنها خصمانه و پر از خشم بوده و خیلی پرتوقع و زود رنج هستند. ترسم کزین چمن نبري آستین گل کز گلشنش تحمل خاري نمیکنی وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن اندر این دایره میباش چو دف حلقه بگوش ور قفا یی خوري از دایره جمع مرو یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است ؟ اي نور دیده صلح به از جنگ و داوري

افراد خود شیفته تحمل کوچکترین انتقادي را ندارند و زود دچار خشم میشوند و خشم خودشان را به صورت بی اعتنایی و یا پرخاشگري بروز میدهند. گناه گر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا افراد خودشیفته دچار حسادت زیادي میباشند. حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروري کرد افراد خود شیفته بسیار پر توقع اند و دایم از دیگران انتظارات بیش از حد دارند. چون من شکسته اي را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسیست یا کناري حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست خود بزرگ بینی و تفرعن از دیگر صفات افراد خود شیفته میباشد. به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ چو غنچه پیش توش مهر بر دهان باشد افراد خود شیفته در رویا خود را شخص دیگري می پندارند و غالبا در جلد افراد مشهور، با تقوي، قدرتمند و یا سرشناس جامعه میروند و همواره در صدد تحقق بخشیدن به این شخصیت دروغین هستند. به عبارت دیگر ریاکاري و تزویر و جلوه فروشی همسفر دایمی آنهاست. گو ئیا باور نمی دارند روز داوري کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند. حافظا می خور و رندي کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو امید که دوست ما در همین مختصر پاسخ خود را یافته باشند. - دوست دیگري پرسیده اند: در مقاله به این امر اشارت شده که تواضع افراد خود شیفته ساختگی است، در آنصورت فایده آن کار چیست؟ همانطور که ذکر شد، افراد خودشیفته دایم در صدد خودنمایی میباشند و به ستایش و توجه دیگران احتیاجی حیاتی دارند و مثلا در جلو شما به فقیر پول زیادي میدهند. با این حسابگري که شما آنها را به عنوان فردي خَیِّر و دست و دل باز به حساب بیاورید یا بدون دلیل از فرد غایبی که شاید هم انسان شایسته اي نباشد تعریف و تمجید میکنند تا در ذهن شما این فکر پیدا بشود که آفرین، فلانی عجب انسان شریف و فهمیده اي هست. حتی از آدم هاي بد هم به خوبی یاد میکند. به فرموده مولانا : گفت شه جلدي مکن در مدح یار مدح خود در ضمن مدح او میار این رفتار اغوا گرانه ( ) شگرد تمامی افراد خود شیفته میباشد. آنها زیرکانه شما را وادار به ستایش و تعریف از خودشان می کنند. مثلا اگر با آنها به هتل و یا رستورانی بروید، در برابر گارسون از خود تواضع زیادي نشان میدهند، و وانمود میکنند که آنها دلشان می خواهد از سر همدلی و احترام کار او را آنجام بدهند و از اینکه دیگري براي آنها غذا می آورد و خدمت میکند، شرمنده هستند و اگر ما مقصود و هدف آنها را که ستایش شدن به خاطر کار انسانی آنهاست، متوجه نشویم، نه تنها به خاطر این همه انسانیت و فروتنی آنها را می ستاییم، بلکه گاهی هم از عدم همدلی و همدردي خودمان دچار عذاب وجدان میشویم. - دوست دیگري پرسیده اند:چگونه افراد خود شیفته با این همه ضعف هاي انسانی دیگران را طرفدار و ستایشگر خود میکنند؟ همانطور که قبلا اشاره شد، افراد دنباله رو و به اصطلاح به به گو هم به نوعی دچار خود شیفتگی میباشند و 45 می خواهند که مورد ستایش و تحسین دیگران قرار بگیرند و مردم به چشم اعجاب و احترام به آنها نگاه کنند.

ولی جسارت و یا تواناییهاي دسته اول را ندارند. لذا آشنایی با فلان آدم مشهور و یا حفظ کلمات قصار فلاسفه و پیامبران را وسیلهاي میسازند براي رسیدن به این هدف. در واقع این روابط که از آن به عنوان ( ) یاد میشود، رابطه اي بسیار مخرب بوده و از صداقت به دور میباشد. زیرا رابطه چنین افرادي بر اساس احتیاج و وابستگی دو طرفه استوار است. یعنی هر دو به هم محتاجند. منتها همواره برگ برنده دردست خود شیفتگان دسته اول یعنی تیپ میباشد و افراد و دنباله رو در حسرت گوشه چشمی از طرف آنها به سر می برند و این وابستگی و حسرت دیر یا زود در آنها خشمی را پدید می آورد که سبب تشدید افسردگی آنها میشود. این پدیده مخرب گاهی متاسفانه در بین ازدواج هاي نابرابر به رنج ها و مشکلات زیادي منجر میشود. بدین معنا که افراد احساساتی و ضعیف و تنها در تنگنا با افراد قدرتمند و صاحب نفوذ ازدواج میکنند. به این امید که شاید در پرتو آنها سردي زندگیشان به گرمی مبدل شود.که این خیالی عبث و بی سرانجام است و متاسانه فرزندان آنها هم روي آرامش و سعادت را نمی بینند. - دوست دیگري میپرسند: لطفا درباره کلمات در ارتباط با اختلال شخصیت خود شیفته توضیح بیشتري بدهید. - رابطه جنسی نشانه احساس عمیق دوست داشتن بین دو انسان دلداده میباشد. یعنی هم آغوشی تا حد زیادي ادغام دو روح عاشق در یکدیگر و یگانه شدن آنها میباشد. لازمه یگانگی و ادغام ( ) دو روح عاشق ، احساس عمیق همدلی با خویشتن میباشد. این بدان معناست که فرد باید با احساسات لطیف و حس دوست داشتن و دوست داشتنی بودن خود در ارتباط نزدیک و عمیق باشد. از آنجا که متاسفانه این احساس زیبا در خودشیفتگی وجود ندارد، نمی تواند دیگري را در آن سهیم کند. وقتی طرفین از احساس عمیق همدلی با خود و احساس زیبا و لطیف جنسی بر خوردار باشند آنوقت است که هم آغوشی رنگ پیدا میکند و در غیر این صورت در حد همان باقی میماند و در همسر آنها احساس نارضایتی و خشم ( ) پدیدار میشود. زن کز بر مرد بی رضا بر خیزد بس فتنه و جنگ از آن سرا بر خیزد (سعدي) - دوست دیگري میپرسد : آیا خودشیفتگی فقط در مردهاست و یا خانمها هم دچار خودشیفتگی میشوند؟و اگر این طور است،چه تفاوتی بین این دو گروه وجود دارد؟ - متاسفانه این پدیده فقط خاص آقایان نیست و خانمها هم تقریبا به همان نسبت ممکن است که گرفتار خودشیفتگی بشوند. یکی از روانشناسان معاصر در این باره میگوید : مردهاي خودشیفته، بیشتر قلدر و جاه طلب هستند و دنبال مقام و ثروت و برتري جویی میروند تا خودشان را قوي تر و زیباتر نشان بدهند. به عکس زنهاي خودشیفته دچار خودکم بینی و ترس هستند و مثلا ترس از چاقی آنها را به سوي اعمال جراحی و مقبول کردن بدنشان میکشاند و یا دایم به فکر رژیم غذایی و وزن کم کردن میباشند. مردان خود شیفته از همسرانشان انتظار دارند تا دایم از آنها واز تواناییهاي آنها تمجید و تعریف کنند. زنان خود شیفته بیشتر سعی میکنند تا با تکیه به قدرت و کارایی و یا شهرت همسرشان، ارزش خودشان را بالا ببرند. مردان خود شیفته پرخاشگر و عصبی هستند و حال آنکه زنان خودشیفته بیشتر غصه خوري، توي خودشان ریختن و تحمل را ترجیح میدهند و خودشان را به کنار میکشند. مردان خود شیفته زور گو و پرخاشگر هستند ولی زنهاي خود شیفته نقش قربانی را بازي می کنند و زود تسلیم میشوند. مردان خودشیفته وقتی به روانشناس مراجعه میکنند، خیلی پرتوقع و ستیزه جو هستند، ولی زنهاي خود شیفته بیشتر احساس نومیدي میکنند و زود تسلیم شرایط میشوند.


bottom of page